حرکت (Action) فرمانی است که کارگردان سر صحنه فیلم برای شروع کار به بازیگران میدهد. این فرمان معمولا بعد از آمادگی نور، صدا و دوربین صادر می شود و کارگردان به ترتیب می گوید `نور، صدا، دوربین` و اگر ایرادی درعملکرد شروع این مرحله پیش نیاید، دستور `حرکت` می دهد، اکشن به رویداد مقابل دوربین نیز گفته می شود. در اصطلاح به فیلمهای پر زد وخورد با حرکات فراوان دوربین و ریتم پرهیجان و سریع تدوین نیز گفته می شود.
حرکت (Action) فرمانی است که کارگردان سر صحنه فیلم برای شروع کار به بازیگران میدهد. این فرمان معمولا بعد از آمادگی نور، صدا و دوربین صادر می شود و کارگردان به ترتیب می گوید `نور، صدا، دوربین` و اگر ایرادی درعملکرد شروع این مرحله پیش نیاید، دستور `حرکت` می دهد، اکشن به رویداد مقابل دوربین نیز گفته می شود. در اصطلاح به فیلمهای پر زد وخورد با حرکات فراوان دوربین و ریتم پرهیجان و سریع تدوین نیز گفته می شود.
ویژگی جامه ای که وارو به تن کرده باشند، برای مثال چون جامۀ اشن به تن اندر کند کسی / خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش (رودکی - ۵۲۴)، نارس، نارسیده، میوۀ نارس، برای مثال خربزه پیش وی نهاد اشن / وز بر او بگشت حالی شاد (غضائری - شاعران بی دیوان - ۴۵۸) اشنک، درختی شبیه سپیدار با پوستی تیره رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست
ویژگی جامه ای که وارو به تن کرده باشند، برای مِثال چون جامۀ اشن به تن اندر کند کسی / خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش (رودکی - ۵۲۴)، نارس، نارسیده، میوۀ نارس، برای مِثال خربزه پیش وی نهاد اشن / وز بر او بگشت حالی شاد (غضائری - شاعران بی دیوان - ۴۵۸) اَشَنَک، درختی شبیه سپیدار با پوستی تیره رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست
نام قصبه ای کوچک و مرکز ناحیه ای است که به قضای مکری می پیوندد و در سنجاق منتشا از ولایت آیدین و در جهت شمال شرقی خلیج مکری در نزدیکی ساحل نهر کوچکی واقع است و بر خرابه های شهرمعروف قدیمی موسوم به یاسوس بنیاد نهاده شده است و بعضی از آثار باستانی در گرداگردش خودنمائی میکنند. (از قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه ای کوچک و مرکز ناحیه ای است که به قضای مکری می پیوندد و در سنجاق منتشا از ولایت آیدین و در جهت شمال شرقی خلیج مکری در نزدیکی ساحل نهر کوچکی واقع است و بر خرابه های شهرمعروف قدیمی موسوم به یاسوس بنیاد نهاده شده است و بعضی از آثار باستانی در گرداگردش خودنمائی میکنند. (از قاموس الاعلام ترکی)
دهی است از دهستان دهق بخش نجف آباد شهرستان اصفهان که در 75 هزارگزی شمال نجف آباد واقع است و به راه ارابه رو دهک به دامنه متصل میباشد. محلی است جلگه ای، معتدل و سکنۀ آن 849 تن است. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، حبوبات، انگور، پشم، روغن، سیب زمینی، بادام، تریاک، پنبه، کتیرا، توت و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن فرعی است و 5 دکان، کار خانه شیره پزی و یک دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان دهق بخش نجف آباد شهرستان اصفهان که در 75 هزارگزی شمال نجف آباد واقع است و به راه ارابه رو دهک به دامنه متصل میباشد. محلی است جلگه ای، معتدل و سکنۀ آن 849 تن است. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، حبوبات، انگور، پشم، روغن، سیب زمینی، بادام، تریاک، پنبه، کتیرا، توت و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن فرعی است و 5 دکان، کار خانه شیره پزی و یک دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
جامۀ بازگونه پوشیده را گویند. (برهان) (آنندراج). جامۀ باژگونه که بپوشند. (شعوری ج 1 ص 120). جامۀ باشگونه باشد که درپوشند. رودکی گوید: چون جامۀ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش گر هست باشگونه مرا جامۀ بزرگ بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش. (لغت فرس اسدی). جامۀ باشگون. (سروری). جامۀ باشگونه بود. (جهانگیری). جامۀ باشگونه باشد که درپوشند. (اوبهی). جامۀ باژگونه پوشیدن. (انجمن آرا). جامۀ باژگونه پوشیده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). یکی از مراسم ایرانیان قدیم، پوشیدن جامۀ باژگونه بوده است هنگام دعا.
جامۀ بازگونه پوشیده را گویند. (برهان) (آنندراج). جامۀ باژگونه که بپوشند. (شعوری ج 1 ص 120). جامۀ باشگونه باشد که درپوشند. رودکی گوید: چون جامۀ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش گر هست باشگونه مرا جامۀ بزرگ بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش. (لغت فرس اسدی). جامۀ باشگون. (سروری). جامۀ باشگونه بود. (جهانگیری). جامۀ باشگونه باشد که درپوشند. (اوبهی). جامۀ باژگونه پوشیدن. (انجمن آرا). جامۀ باژگونه پوشیده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). یکی از مراسم ایرانیان قدیم، پوشیدن جامۀ باژگونه بوده است هنگام دعا.
اشن. بمعنی ’اش’ یا ’ش’ علامت اسم مصدر است که در برخی از لهجه ها به آخر مفرد امر ملحق شود و اسم مصدر سازد: کنشن. گوارشن. بوشن. گوشن. گزارشن (= گزارش). جوارشن. و رجوع به اش و ش شود
اِشن. بمعنی ’اِش’ یا ’ش’ علامت اسم مصدر است که در برخی از لهجه ها به آخر مفرد امر ملحق شود و اسم مصدر سازد: کنشن. گوارشن. بوشن. گوشن. گزارشن (= گزارش). جوارشن. و رجوع به اش و ش شود
الوسن. اولوسن. نوعی از عکرش (گیاهی ترش که در بن خرمابن میروید و آن را میکشد یا گیاه مرغ یا نوعی از کنگر) به فارسی ازدشت (؟) به هندی برمون گویند. گیاهی است خشن مانند چوب، و برگهای آن در طرف ریشه گرد است و در میان آنها دانه ای چون ترمس در داخل دو غشاء سیاه و سرخ قرار دارد. در دوم گرم و خشک است. و جالی آثار و محلل اورام، و با شوکران جهت ورم خصیه سودمند است و بخصوص آن را برای گزیدن سگ دیوانه مجرب دانسته اند، و مصدع است و مصلح آن مرزنجوش، و قدرشربتش تا یک مثقال است. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و رجوع به مخزن الادویه و تحفۀ حکیم مؤمن و مادۀ الوسن و اولوسن شود
الوسن. اولوسن. نوعی از عکرش (گیاهی ترش که در بن خرمابن میروید و آن را میکشد یا گیاه مرغ یا نوعی از کنگر) به فارسی ازدشت (؟) به هندی برمون گویند. گیاهی است خشن مانند چوب، و برگهای آن در طرف ریشه گرد است و در میان آنها دانه ای چون ترمس در داخل دو غشاء سیاه و سرخ قرار دارد. در دوم گرم و خشک است. و جالی آثار و محلل اورام، و با شوکران جهت ورم خصیه سودمند است و بخصوص آن را برای گزیدن سگ دیوانه مجرب دانسته اند، و مصدع است و مصلح آن مرزنجوش، و قدرشربتش تا یک مثقال است. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و رجوع به مخزن الادویه و تحفۀ حکیم مؤمن و مادۀ الوسن و اولوسن شود
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
سدوسی. تابعی است. تابعی در سنت اسلامی به شخصی گفته می شود که در عصر پس از پیامبر اسلام زندگی کرده و از صحابه – کسانی که پیامبر را دیده اند – علم و دین آموخته است. اگرچه تابعی پیامبر را ندیده است، اما پیوند او با صحابه سبب شده است که در زنجیره ناقلان حدیث جایگاه بالایی داشته باشد. علمای علم رجال و حدیث معمولاً تابعین را به سه دسته تقسیم می کنند: کبیر، وسط و صغیر، بسته به اینکه با کدام طبقه از صحابه دیدار داشته اند. جدّ ادهم بن محرز شاعر تابعی فارسی است
سدوسی. تابعی است. تابعی در سنت اسلامی به شخصی گفته می شود که در عصر پس از پیامبر اسلام زندگی کرده و از صحابه – کسانی که پیامبر را دیده اند – علم و دین آموخته است. اگرچه تابعی پیامبر را ندیده است، اما پیوند او با صحابه سبب شده است که در زنجیره ناقلان حدیث جایگاه بالایی داشته باشد. علمای علم رجال و حدیث معمولاً تابعین را به سه دسته تقسیم می کنند: کبیر، وسط و صغیر، بسته به اینکه با کدام طبقه از صحابه دیدار داشته اند. جدّ ادهم بن محرز شاعر تابعی فارسی است
قال ضراربن عمر: کان (علی بن ابیطالب) و اﷲ صوّاماً بالنهار و قوّاماً باللیل یحب ّ من اللباس اخشنه و من الطعام احشنه، اعراض کردن. (منتهی الارب)، فراخ سالی یافتن. (زوزنی)، بابر شدن زمین. (زوزنی)
قال ضراربن عمر: کان (علی بن ابیطالب) و اﷲ صوّاماً بالنهار و قوّاماً باللیل یُحب ّ من اللباس اخشنه و من الطعام احشنه، اعراض کردن. (منتهی الارب)، فراخ سالی یافتن. (زوزنی)، بابر شدن زمین. (زوزنی)
اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن) است. یعنی دارندۀ اسپ سیاه. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 252، 254 شود
اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن) است. یعنی دارندۀ اسپ سیاه. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 252، 254 شود
شناختن زیبایی و آن رشته ایست از روانشناسی هدف زیبا شناسی شناساندن جمال و هنر است و آن درباره مجموعه انفعالات و احساسات درونی و زیبایی و زشتی و هزل و فکاهت و غیره گفتگو کند علم الجمال
شناختن زیبایی و آن رشته ایست از روانشناسی هدف زیبا شناسی شناساندن جمال و هنر است و آن درباره مجموعه انفعالات و احساسات درونی و زیبایی و زشتی و هزل و فکاهت و غیره گفتگو کند علم الجمال